آرزو !!!
 
.::: پرواز شب :::.
Home        My Profile        E-mail       Archive        Titles
برچسب:پرواز شب, :: ::  l3y : Sh.mnv

آرزویی بکن ...

گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه..

ارزویی بکن ...

شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد


" بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم" ..



چه قدر ریاضی را نمی فهمم!

هرچه حساب می کنم

روویِ تخته سیاهِ چشم هات

باز کم می آورم



فقط واسـ ـ ــه یه بار دیگـ ـه...... ،

بزار دسـ ـتاتو بگیرم



چشمانــــaــم را دیگـــر باز نمی کنم

دیدن این همهــــeــــ جایِ خالی ِ" تـــ ـ ـ ــو"

عاقبتـــــــ ــ مــaــرا ..

یا می کشتــــ یا کـــoـــور می کنـــد ..



آن شب ...

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...

تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..

تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!



خـدا را چه ديـدي ؟!

شايد يك روز در كافه اي دنـج و خـلوت ، اين كلمه ها و نوشته ها صـوت شـدند ؛

بـراي ِ گوش هـاي ِ تـو

كه روي ِ صنـدلي ِ رو به روي ِ مـن نشسته اي ... و بـراي ِ يك بـار هم كه شـده

، چـاي ِ تـو سـرد شـد

بس كه خيـره مانـدي به مـن ... !



هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!



من تو را نمی سرایم !..

تو ...

خودت در واژه ها می نشینی ..!

خودت قلم را وسوسه می کنی !!

و شعر را بیدار می کنی !!



در بدرقــــــه چشمان تو نميتوان غربت را فراموش كرد و

كوچــــــه سرارسر ميشود از وداعي عاشقانــــه...




حالا اشک هایم شبیه تو شده اند !


گریه که می کنم ...


نمی آیند ...!



فرامـــOــوش کردنـــت

برایـــم مثل آبـــــ ـ خوردَن بــOــود

از هــAـمان آب هایی که می پـAـرد توی گلــــو ..




صَـبـر كُن سـُهـرابـْــــــ ـــ !

قايقَتـْـــــ جــــا دارد ؟! ..

مَـن هَـم از همـهمـــه داغ ِ زمين بيــــــزارم ..



بزرگ راهای مهندسی ساز

ما را به هم نمی رسانند

عشــــــــق با قوانین بیگانه است

از بیراهه ها بـــــــیا

برای دیدن كسی كه

عمریست دوستت دارد!!!